نقد فیلم پرواز بر فراز آشیانه 1975
پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ
نام به انگلیسی:ONE FLEW OVER THE CUCKOOS NEST 1975
پرواز بر فراز آشیانه 125 دقیقه
کارگردان:میلوش فرمن
بازیگران: جک نیکلسون لوییز فلچر ویل سمسون
امتیاز:10:8.7
جزء 250 فیلم برتر IMDb با رتبه 16
نمره منتقدین:79\100
خلاصه:
«رندل پاتریک مک مورفی» (جک نیکلسون) را به جرم تجاوز دستگیر میکنند و به حکم دادگاه او را برای بررسی وضعیت روانی اش به بیمارستان روانی ایالتی میفرستند. مک مورفی، با مقررات سخت و غیر انسانی تیمارستان که توسط زن سرپرستاری (لوئیز فله چر) اعمال میشود مخالفت میکند...
نقد فیلم:
داستان یک انقلاب!
با تمام نمادها، نکات، ریزبینی ها و داستان زیبایش... این فیلم داستان یک انقلاب است!
داستان چگونه ایستادن در برابر ظلم!
داستان مقاومت در راه رسیدن به هدف!
داستان زندگی... و مرگ! برای رسیدن به آزادی!
و داستان پرواز... پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته...
شخصیت های این فیلم (با آن قیافه های منحصر به فردشان که احتمالن میلوش فورمن برای جستجوشان، ماه ها به خود زحمت داده... و با آن بازی فوق العاده شان که شاید برخی حتا با استاد نیکلسون هم برابری می کنند)، هر کدام نماد یک قشر از اجتماع هستند (دیالوگ: شما دیوانه تر از مردمی که تو خیابونا هستند، نیستید!) که در برابر یک ساختارشکنی، و یک ایده ی جدید که می خواهد به مبارزه ی نظام موجود بایستد، واکنش های متفاوتی دارند.
و در انتها با تمام مشخصات یک انقلاب، انقلابی رخ می دهد... کسی ترسیده... کسی منکر است... کسی فقط از مزایایش استفاده کرده... کسی فقط تحسین می کند... کسی شکست خورده... و کسی پیروز ایستاده... حتا خون هم ریخته شده!
و چقدر خوب است پوزخند «مک مورفی» وقتی که شکست اول را متحمل می شود... و دیالوگ که درس زندگیست:
«حداقل تلاش خودمو کردم لعنتیا!»
این درگیری که بدمنش به درستی یک زن (که موجودی ذاتن قانون مند) است، و قهرمانش (یک زندانی روانی!) از همان ابتدا چنان مخاطب را درگیر خود می کند که او هم می تواند لقب دیوانه ی 19ام را به خود بدهد!
با این که لوکیشن واحدی را شاهد هستیم (به جز سکانس قایق)، فیلمنامه ی قدرتمند، و تدوین ریتم مند کار را اوج می دهند... بازی های بازیگران ناشناس آنقدر خوب است که اگر نبود سایه ی سنگین جک نیکلسون، هر کدام ستاره ای بودند...
یک فیلم همه چیز تمام که کافیست 10 دقیقه از آن را تماشا کنید... تا دو ساعت و نیم، وقت شما را از آن خود کند!
نقد بر اساس دیالوگ:
وقتی سینما تبدیل به لانه ی یک فاخته میشود ... !
میخواهم با زبان دیوانگان سخن بگویم !!! تا به حال فکر کرده اید که جنس سینما از چیست و یا اصلا سینما به چه معناست ؟! تا چند لحظه دیگر برایتان میگویم ..... این نمایش ، معنا و تعریفی تصویری از ذات و تار و پود سینما بود ... تقابل و تعلیقی بین دیوانگی و صحت عقل (این یه ده سنتیه که اگه نصفش کنی دو تا پنج سنتی گیرت نمیاد ! گوه گیرت میاد !!! ) و روایت روزهای ابرقهرمانی به اسم ، مک مورفی ... ابر قهرمانی که هرکاری برای شادی و رضایت دوستانش انجام داد ... از قد علم کردن مقابل ضد قهرمان داستان ، پرستار رچد و حتی به قیمت خوراک 10 هزار وات برق در روز !!! (هی مارتینی کجا داری میری ؟! بازی نمیکنی ؟! اینجا یه بی بی مادر مرده هست ! ) فیلم در عین حال که جولان گاه تراژدی و شور بختی قهرمانش بود شاهد پرواز و عروج او نیز بود پرواز بر فراز اشیانه ازادی ... (خانوووم رچد شما چرا سیگارهامو به خودم نمیدین ؟! من سیگارامو میخواااام ...) خالق داستان این اثر "کن کیسی" ست ، که در نوع خودش انسان کم عجیبی نبود ! انقدر که چند سالی در مراکز روان درمانی زندگی کرد و حتی برای ازمایشات مواد خطرناکی بروی بدن انسان نیز داوطلب شد و شاید بخاطر همین کارهایش بود که توانست پایه ریز BIG FIVE فاخری در تاریخ سینما شود (تو پیچوندیشون چیف ! تو هموشونو دست انداختی !!! خدااای من ...) صحبت در مورد ویژگی های این فیلم کاری بسیارعبث و بیهوده است چرا که با هیچ زبانی بغیر زبان سینما نمیتوان فیلم نامه ، پرداخت و شخصیت پردازی اعجاب انگیز انرا به همراه فیلم برداری ، تیتراژ اغازین و صد البته بازی دیوانه وار نیکلسون وصف کرد (توپ نزدیکی های سمت راسته ! دیویدسون گوشه ی زمین توپو قطع میکنه ! اون سر خورد ، این دو امتیازه ! اره ...) این اثر با مظلومیت چهره ی چزویک معنا شد با چشمان زاغ تیبر با لکنت زبان بیلی با خنده های تلخ مارتینی با سکوت چیف و با کلاه کاموایی سیاه و سیگار مک مورفی ... (چیف، دیگه نمیتونم تحمل کنم ! باید از اینجا برم ،از اون چیزی که فکر میکنی اسون تره ...) نظر شخصی: امتیاز به بازیگری:10 امتیاز به کارگردانی:10 امتیاز به فیلم نامه:10 امیدوارم لذت ببرید |
۹۵/۰۸/۲۰