نقد فیلم دشمن 2013
درپی انتشار یکی از شاهکارهای سینمایی دهه اخیر،فیلم دشمن، به کارگردانی دنیس
ویله نوو،سوالات و معماهای بیشماری ذهن بنده را به تسخیر در آوردند و باعث شدند
دست به پژوهش و کنکاش در راستای فهم بیشتر مفاهیم نهفته در فیلم بزنم و به تبع
آن بر آن شدم اندک حاصلی که در این ره عاید این حقیر گشته را به سمع و نظر
دوستان عزیزم بخصوص کاربران بزرگوار سایت تاینی موویز که بنده را به ذوق آوردند
برسانم.
)عزیزانم این نکته را مد نظر قرار دهند که این نوشته به هیچ عنوان نقد نیست.تامل در تمامی نکات ذکر شده
ضروری می باشد(.
فروید و مبانی روانکاوی اش
مهمترین جستجو در تاریخ بشریت بدون شک تلاش انسان برای شناخت واقعیت
خودش بوده است،پیشرفت و ترقی در هر زمینه ای را میتوان به جرات نتیجه ی
شناخت بشر از ساختار شگفت انگیز خویش دانست.در میان مکاتب انسان شناسی،
مکتب روانکاوی با تلاش های ستودنی زیگموند فروید به جایگاه والایی دست یافت و
بسیاری از علوم را دگرگون کرد.بی شک فروید را باید از تاثیرگذارترین دانشمندان چند
قرن اخیر به حساب آورد.
اما هدف بنده از نگارش این متن،خلاصه ای از شرح و تبیین نظریات روانکاوی فروید و
تطبیق آن با فیلم دشمن و حل معماهای اصلی این اثر آنهم بصورت کلی و نه سکانس
به سکانس با توجه به برداشت خودم و صرفا در قاب مبانی روانکاوی می باشد.
روانکاوی: روانکاوی را میتوان مدلی جدید و متفاوت از پاسخگوئی به سؤالاتی
قدیمی وآشنا دانست،از جمله:
ماهیت واقعی انسان چیست؟
چه عواملی در شکل گیری شخصیت فرد دخیل هستند؟
کدام شرایط درونی و بیرونی موجب بروز تفاوتها در شخصیت افراد میشود؟
کلیدهای اصلی و مؤثر تغییر و بازسازی شخصیت هرفرد را کجا میتوان یافت؟
ضمیرآگاه و ناخودآگاه
اساس پیدایش نظریه روانکاوی برمبنای کشف و اصالت بخشیدن به حضور ضمیر ناخودآگاه
درساختار وجودی انسان است.در واقع کشف سیستمی پیچیده و شگفت انگیز در پس ضمیر آگاه
باعث شد بشریت پی به یکی از بزرگترین رازهای تاریخ در مورد خویش ببرد،رازی که بیانگر سلطه
بی چون و چرای ناخودآگاه انسان بر خودآگاهش بود.فروید تئوری ساختار شخصیتی خود را بدین
شکل شرح میدهد و آنرا علت تمامی اعمال و رفتار آدمی از جمله کوچکترین حرکات غیر ارادی تا
بزرگترین افعال ارادی میداند و معتقد است هیچ رفتاری بی علت نیست.
ساختار شخصیتی انسان:
))نهاد((: جایگاه امیال و غرایض انسان در ناخودآگاه است که متشکل از کشش های فطری میباشد.
))من(( یا ))خود((: ساختاری قابل کنترل است که وظیفه ی کنترل کشش های نهاد و ایجاد تعادل بین
نهاد با فرامن را بر عهده دارد.
))فرامن((: فرامن به معنای ساده همان ))وجدان(( است که توسط ))من(( بوجود آمده و حاوی مجموعه
قوانینیست که نظام ارزشی و ضد ارزشی را برای انسان تعریف می نماید.فرامن نسخه پیشرفته من است.
نهاد که متشکل از غرایض لذت جو از جمله مهمترین آن شهوت است،همواره در پی
ارضای بی چون و چرای امیال افسار گسیخته ی خویش می باشد و در مسیر به بار
نشاندن لذت ها به هیچ صراطی مستقیم نمیگردد)یک نوزاد را متصور شوید که در صورت برآورده
نشدن نیازش بیتابی مکند و سر به گریه می آورد(.
در این هنگام فرامن که متشکل از ارزش ها و ضد ارزش ها و اعتقادات مذهبی
ماست)که البته روند شکل گیری آن بحث بسیار مفصلیست و از حوصله این بحث خارج میباشد( با لذت
جویی ها و افراط گری های نهاد ما کنار نمی آید و همواره در پی آن است که ارزش ها
و هنجارهای اخلاقی که طی سالها در انسان نهادینه گشته را به اجرا درآورد و امیال
افسارگسیخته ی نهاد را سرکوب کند.وجدان ما وارد عمل میشود و انسان را بعلت
اجرای بی چون و چرای خواسته هایش سرزنش میکند)کودکی را متصور شوید که اکنون بزرگتر
شده و میفهمد آزار دیگران که تفریح اوست ،کار درستی نیست(.
اما بخش مهم داستان به ساختار حیاتی ))من(( بر میگردد.من بدون وقفه باید بین این
دو زورگوی عصیان گر که یکی خواهان اجرای بی قید و شرط امیال و دیگری خواستار
اعمال همه ی ارزش ها و اخلاقیات است تعادل برقرار کند.من که کم کم در پی ارتباط
انسان با واقعیات دنیا و فهمیدن این موضوع که همه امیال را نمیتوان ارضا کرد چون
خلاف عرف و جامعه است بوجود آمده، )کودکی را متصور شوید که میفهمد با گریه نمیتواند به همه
خواسته های خودش دست یابد و باید در خودش هم تغییر ایجاد کند ،صرف خواستن، حالا دیگر اجرا نمیشود
پس او باید برای رسیدن به خواسته اش خودش را با شرایط وفق دهد( حال باید بتواند بین این دو
))دشمن(( تاریخی که مکررا در حال ستیز هستند تعادل برقرار کند و
آنان را کنترل کند.
همه چیز بستگی به ساختار شکل گیری ))من(( دارد،اگر من هر شخص در خانواده و
محیطی مناسب شکل گیرد و به همه ی نیاز های وی در مسیر درست پاسخ داده شود
این تعادل و ))کنترل(( بر قرار میگردد اما اگر خانواده و محیط نتوانند در شکل گیری
شخصیت و من فرد نقش خود را به درستی ایفا کنند،شخص اختیار از کف داده و دچار
اختلال روحی و عدم تعادل و در مراحل پیچیده تر دچار عواقب بسیار دهشتناکی
میگردد.
))فروید همواره تاکید و تکرار میکند که نهاد و فرامن ذاتا با یکدیگر دشمن هستند((
و درست همینجاست که بحث تطبیقی ما آغاز میگردد.
بحث تطبیقی
در فیلم دشمن)که علت نامگذاری آن را هم فهمیدیم( ما شاهد دو شخصیت محوری یعنی معلم و
بازیگر هستیم،همانطور که شما خواننده عزیز بدرستی حدس زدید شخصیت معلم اغلب
نماد ))من(( و گاهی ))فرامن(( بصورت ترکیبی و شخصیت بازیگر نماد ))نهاد(( در
تئوری ساختار شخصیت فروید می باشند،حال ما قادر هستیم به شکلی ساده تر به
تحلیل این شاهکار سینمایی بپردازیم و ابعاد و زوایای کلی فیلم را آشکار سازیم.
معلم که از تاریخ و تکرار صحبت میکند این اندیشه را در ذهن ما می پروراند که ستیز و دشمنی
که در تمامی ادوار تاریخ مکررا روان و جاری بوده است گویی قصه ی خود اوست، قصه ی ذهن
پریشانی که مدتهاست با این نبرد تاریخی که در درونش بلوا بپا کرده و تنها شکل و شیوه ی آن،
نه ذاتش، دائما دست خوش تغییر گشته،دست و پنجه نرم میکند،هر بار به شکلی نو اما دائمی
تکرار میشود و لحظه ای وی را رها نمی سازد.
بدون شک معلم دچار اختلال روانی است، او شخصیت واقعی داستان ماست،در عین حال
بازیگر،نهاد او و در ذهن اوست.پس بدون شک می توان ادعا کرد که بازیگر وجود خارجی ندارد.
هنگامی که نهاد بر من غالب می شود،تمامی امیال و غرایزش را به شخصیت فرد دیکته میکند و
شخصیت وی را بشکل فردی خوش گذران به معنای افراطی و آزاد از قید و بند و در مراحل بعد
خلافکار می سازد که فقط درفکر ارضای نهاد است،اما من مکانیزم های دفاعی دارد که در صورت
ناکامی در مهار کامل نهاد از آنها استفاده میکند.از جمله این مکانیزم ها که برای ما شکلی
کاربردی دارد مکانیزم همذات پنداری می باشد.
بدین گونه که وقتی انسانی که دچار اختلال است بدلیل ضعف یا نداشتن یک قوت،دچار اضطراب
میگردد،)اضطراب مقوله ی بسیار مهم و پیچیده ای است که مطالعه آن را برای درک بهتر مطلب به دوستان
عزیز پیشنهاد میکنم(، )) من(( بمنظور فرار از واقعیت هایی که در سطح آگاهی آزار دهنده هستند و
موجب اختلال می شوند،آنها را از محدوده آگاهی رانده و پس میزند،با پس زدن،اینها از بین
نمیروند و در سیستم ناخودآگاه قدرتمند ثبت میشوند گرچه فرد را از بند استرس های آزار دهنده
تا حدود زیادی رها میسازد.این یک مکانیزم است که بصورت ناخودآگاه در فرد بیمار انجام میگیرد
و در یک شکل بصورت همانند سازی پیاده می شود بدین گونه که شخص دچار اختلال،یک فرد
ایده آل را درون فکنی کرده و خود را بطور مجازی در قالب آن فرد قرار میدهد این گرایش به
همذات پنداری بیانگر تلاش ناخودآگاه فرد برای فرار از واقعیات درونی خویش است.
در مورد بحث ما این نکته کاملا مطابقت دارد،معلم که خود را فردی بی خاصیت و دچار روزمرگی
میبیند با دیدن فیلم و بازیگران،خود را بصورت مجازی در قالب یک بازیگر که در نظر عموم شغلی
مرفه و ایده آل است جای میزند و با توجه به مستعد بودن شخصیت متزلزل وی و اختلال شدید،
درآن قالب فرو میرود بگونه ای که حتی گاهی مرز واقعیت از خیال را تشخیص نمیدهد،چیزی که
در جای جای فیلم مشاهده میشود همین عدم توانایی در تفکیک مرز بین واقعیت با خیال
است.این عدم توانایی تفکیک را اهالی هنر سورئال نام نهادند که بنظر می آید در اصل هم مقوله
ایست کاملا نشات گرفته از روانکاوی و مقتضی بحث ما و فیلم دشمن،کما اینکه از نظر
بسیاری،فروید پایه گذار اصلی این مکتب هنری بوده است.
))فروید می گوید :از ویژگی های بارز و مهم نهاد واقعیت گریزی و جایگزین کردن خیال پردازی
بجای واقعیت می باشد.((
دیکتاتوری درون
دیکتاتوری درون بحث بسیار مفصل و سنگینی است که فروید بدان پرداخته و زیر وبم آن را مورد
تحلیل قرار داده است.از آنجا که روی صحبت ما با شخصیت معلم و درگیری های ذهنی اوست و با
توجه به اشاراتش راجع به دیکتاتوری در کلاس درس،بر آنم تا این مبحث حساس،کلیدی و حائز
اهمیت را هرچند بطور خلاصه شرح دهم.
عوارض ضعف من در برابر نهاد: در اینصورت سرکشی غرایز لذت جو باعث میشوند شخصیت
فرد از مسئولیتهایی که درارتباط با دنیای بیرون و قوانین حاکم برآن دارد، شانه خالی کرده و
گرفتار تعارضهای عمیق و سهمگینی شود که ناشی از تضاد میان درک لذت حاصل از ارضاء غریزه
و درد ناشی از تحمیل واقعیتهای زندگی است.بنظر شما این سلطه بی قید و بند و تحمیل خواسته
ها و امیال جز دیکتاتوری چه نام دیگری می تواند به خود بگیرد؟
عوارض ضعف من در برابر فرامن: در اینصورت شرایط خطرناکی بوجود می آید که از شخصیت
انسان میتواند موجودی بالقوه ویرانگر و تباه کننده بسازد. دیگر قدرت سازماندهی و کنترل تمام
اجزای وجودش را به احکام وجدان واگذارکرده و عملاً "من" وجود ندارد تا عدم تعادلی را
شناسایی کند.) درطول تاریخ جنایتکاران بزرگ بشری غالباً باور داشتند جنایاتشان عین صواب بوده و
ویرانگریهایشان عین مصلحت و اصلاح بوده است( اینجاست که هرجنایتی میتواند اصلاح تلقی شود و
هر ظلمی ارزش.آیا دیکتاتوری معنایی غیر از عواملی که برشمارده ایم دارد؟
وقتی رفتار معلم را دائما دستخوش فرمان های این دو دشمن قدیمی در قلمرو ضمیرش میبینیم،
چه نام دیگری را می توانیم بر این نظام توانمند بگذاریم به جز دیکتاتوری؟دیکتاتوری که علاوه بر
خود معلم،زندگی اطرافیان را هم به آشوب کشانده است و دست بردار نیست.
بررسی برخی نکات مبهم فیلم
فیلم دشمن ابهامات بسیاری دارد که سعی دارم با توجه به بررسی ها و البته معلومات اندک
خویش به برخی از آنها پاسخی قابل قبول بدهم.
عنکبوت
موجود عظیم الجثه ای که در چند سکانس فیلم به چشم آمد شاید بزرگترین دغدغه ی بینندگان
این اثر باشد.اکنون برآنم بر اساس تئوری جنسی فروید و البته هنرمندی که خالق این موجود
شگفت انگیز است،آن را تحلیل کنم.
ژوزفین لوئیز بورژوآ مجسمه ساز فرانسوی،یکی از هنرمندان معاصر در مکتب سورئالیسم و
فمینیسم ، خالق مجسمه ))عنکبوت مادر(( می باشد.این مجسمه ی غول آسا اکنون در گالری
ملی کانادا است)همینطور چندین نسخه از آن در چند کشور دیگر به نمایش گذاشته شده است و همانطور
که میدانیم فیلم دشمن هم محصول کاناداست(.
بورژوا می گفت: )) عنکبوت قصیده ایست برای مادرم،او بهترین دوست من بود، مادر من مانند
یک عنکبوت بافنده بود، مانند یک عنکبوت، مادر من بسیار باهوش می ماند. در واقع عنکبوت ها
حضوری دوستانه دارند، چرا که در چرخه ی غذایی خود پشه ها را می خورند،پشه ها حامل
بیماری هستند،پس عنکبوت ها مفید و حفاظت گرند،درست مثل مادرم((.
آثار وی روایت توانمندی فلج ساز قدرت است که بر سر حاکم و محکوم بطور یکسان جاری می
شود،وی در جایی دیگر می گوید: ))من از قدرت می ترسم،من در زندگی واقعی قربانی هستم((
درواقع در آثارش)علاوه بر بکار بردن اله مانهای جنسی(این زیر سلطه بودن و کنار آمدن با آن را
پیوسته تداعی می کند.)دقیقه 16 از فیلم را دوباره ببینید،جایی که بلافاصله بعد از اتمام سکانس صحبت با
مادر،عنکبوت بر فراز شهر نمایان می شود.(
او همواره از ظلم و خیانت پدرش می گوید.پدری که به او و مادرش بسان حاکمی دیوانه سلطه
داشته است و همین تاثیرات باعث خلق آثاری سورئالی و فمینیستی چون عنکبوت مادر گشته
است.
اما حالا که ماهیت نمادگونه عنکبوت در فیلم را تا حدود زیادی باز شناختیم،باید به تئوری تکان
دهنده ی فروید بپردازیم که بعد دیگری از این مسئله را نمایان میکند،اکنون که به این نتیجه
رسیدیم که دنیس ویله نوو و البته نویسنده ی رمان ))دوبل((،ژوزه ساراماگو با تاثیر از تئوری های
فروید دست به هنرنمایی زده اند،بیش از پیش می توانیم به تئوری های شگفت انگیز وی تکیه
بزنیم.
تئوری جنسی فروید:
کودک در مرحله ))نرینگی(( که از سن 3 تا 5 سال رخ می دهد، تمایل و کشش به والد غیر
همجنس خود و همزمان احساس ترس و حسادت به والد همجنسش را تجربه می کند.فروید این
اتفاق کلیدی را در پسرها ))عقده اودیپ(( و در دخترها ))عقده الکترا(( نام می نهد.
عقده اودیپ:
این نام از تراژدی یونانی اودیپ شاه گرفته شده است .اودیپ پدر را می کشد و ندانسته با مادرش
ازدواج می کند. فروید از این نام برای بیان کشش جنسی پسر نسبت به مادر، همراه با احساس
حسادت و ترس نسبت به پدرش استفاده کرده است .پسر به وجود مادر به عنوان هدفی جنسی
آگاه می شود و به خاطر این آگاهی با پدرش تضاد پیدا می کند و او را به چشم رقیب می بیند.
این تضاد از آنجا ناشی می شود که پدر با مادر می خوابد،وی را در آغوش می گیرد و به گونه ای با
او در ارتباط است که برای پسر ممکن نمی باشد.پسر در عین حال از پدر می ترسد،به این دلیل
که بیم آن دارد که پدر قدرتمند، وی را بخاطر تمایلش نسبت به مادر،اخته کند.
)از شرح عقده الکترا بدلیل خلاصه نویسی و سنگینی بحث پرهیز میکنیم و مطالعه آن را به دوست داران
روانکاوی پیشنهاد میدهیم(.
در ابتدای فیلم و در سکانس کلاس درس،معلم از عقده ای که در هر نظام دیکتاتوری وجود دارد
صحبت می کند و من معتقدم بشکل استعاره ای عقده اودیپ را نشانه گرفته است آنهم در نظام
دیکتاتوری درون،این عقده به عقیده فروید علت اصلی بسیاری از تمایلات و انحرافات جنسی
ماست.
پس با این تفاسیر ما متوجه شدیم که طبق تئوری فروید،پسر 3 ساله ،مادرش را در قالب یک میل
جنسی پردازش میکند که این میل شرم آور،بعد ها سرکوب می شود اما عامل اصلی گرایشات
جنسی پسران می باشد.
این موضوع را هم تا حدودی اثبات کردیم که در فیلم دشمن،عنکبوت نمادی از مادر،زن و میل
جنسی است، که در سکانس آخر بدلیل قصد تکرار عمل شنیع خود از مرد داستان ما،یعنی کسی
که بطور مشخص تحت سلطه دیکتاتوری درون خود درآمده،می ترسد.
از بعدی دیگر شاید بتوانیم عنکبوت را حیوان توتمی بدانیم،مبحثی که در کتاب توتم و تابوی
فروید به صورت مفصل بدان پرداخته شده و توتم را حیوان مقدس قبیله خوانده که محافظ قبیله
و نمادی از خدای آنهاست و افراد قبیله هر از چند گاهی حیوان توتم را طی مراسمی که بشکل
جشن می باشد کشته و گوشت آنرا می خورند تا هم خون بودن،اتحاد و پیمان خود را با خدای
خود تازه کنند که شاید مراسم ابتدای فیلم را توجیه کند یا مثلا خوابی که در دقیقه 55 فیلم
میبیند که بخاطر زیر پا گذاشتن تابو ها،توتم او را مجازات خواهد کرد و بشکلی مضطرب از خواب
می پرد. اما در کل از نظر این حقیر این مبحث نمی تواند پاسخ جامعی به اذهان تشنه ی بیننده
بدهد هرچند در تبیین چند سکانس از جمله همین سکانس ابتدایی می توان به توتمیسم متوصل
شد. همانطور که شما خوبان به خوبی می دانید از چنین آثاری برداشت های بسیاری می توان
داشت، گاه نزدیک به صواب و گاه دور،پس در عین حال نمی توان به قطع یقین در این خصوص
سخن راند.
توضیح مختصر و کلی روند زمانی فیلم :
اگر بخواهیم ریسک کنیم و روند کلی فیلم را به ترتیب زمانی شرح دهیم باید اینگونه شروع
کنیم،ابتدا معلم داستان ما که دچار روزمرگی و تکرار گشته است با یک کلاب خصوصی فحشا
آشنا گشته و به عضویت آن در می آید،سپس وی رفته رفته در منجلاب فرو رفته و کار بجایی می
رسد که عملا دست به خیانت و شکستن تابوها می زند،با دختری دوست شده و بعد از لو رفتن
قضیه ی تاهلش، تصادف می کند،حال شش ماه از آن واقعه می گذرد و هنوز معلم درگیرودار
اختلال است،همسرش کم کم به این موضوع پی می برد اما دیگر کار از کار گذشته و معلم باز
فیلش یاد هندوستان کرده و با کلید جدید،همه اتفاقات تکرار می شود.کارگردان بشکل استادانه
ای فیلم را تدوین کرده تا هم جنبه سورئال بخود ببیند و هم شعار اصلی فیلم را که جمله معروف
ساراماگو ))بی نظمی یک نظم کشف نشده است(( است راپیاده کرده باشد،در رمان دوبل که این
فیلم را اقتباسی از آن می دانیم،ساراماگو مکررا از رمزی کلیدی سخن می گوید که طبق تحقیقات
بنده این رمز،رمز تعادل و کنترل انسان بر حالات روحی و روانی خویش است که اگر میسر
نشود،عاقبتی جز سکانس انتهایی همین فیلم در انتظارمان نخواهد بود.فروید معتقد است که اگر
تعادل و کنترل حفظ نشود عقده اودیپ نهفته در درون ما سر برون خواهد آورد و در پی آن
مشکلات عدیده ای دامنگیرمان خواهد شد.
)در مورد عقده اودیپ این نکته جالب را هم خدمتتان بازگو کنم که به گفته فروید،تمایل جنسی پسر به
مادرش بعد از سرکوب،بعدها در بزرگسالی و در ))خواب(( بشکل زنا با مادر برای پسران اتفاق می افتد که با اتکا
به این مثال،بار اثبات تئوری خود را سبک تر می کند(
نکات ریز بسیار زیادی در فیلم وجود داشت که ذکر آنها هرچند به روند درک داستان بیشتر کمک
می کند و حکم سرنخ دارد اما از حوصله بحث ما خارج است.بنده سعی داشتم نکات اساسی و لب
مطلب را به شکلی ساده و روان بازگو کنم.به دوستان توصیه میکنم مطالب را بادقت و حوصله
مطالعه بفرمایند زیرا درک مطالب ارائه شده نیاز به تامل دارد همچنین مطالعه بیشتر در این
زمینه را برای فهم بهتر فیلم بسیار ضروری می دانم کما اینکه خودم همچنان در حال مطالعه و
کنکاش هستم. امیدوارم دوستان کمی ها و کاستی ها را بر من ببخشند،بحث گسترده و معلومات
بنده محدود بود. اما در پایان جمله آخر ما و جمله ای از آغاز فیلم: ))همه چیز درباره کنترل
است((،کنترل ذهن و تعادل روحی،کلید حل معماست.
)تقدیم به آنان که می اندیشند(